نماز کوچه های خراسان
هنوز
در وقت اجابت
با شبیخون انگور ها
قضا می شود
و موج های آبی گوهرشاد
از چشمان سحرخیزان
کوثر را
آه می کشند
سید.م
نگاه تو
دست های غریبه را عاشق می کند
و گرمای آغوشت
گشت ارشاد را
از نفس می اندازد
حال مرا
شهرزاد می فهمد
زمانی که قصه هایم را
در نگاه شهریار تو
جا گذاشتم
این هزار و یک شب
به پایان می رسد
امروز...
یا فردا...
سیاوشان
از رگ های "امیر" جاری می شود
تا گریه های "سیلک"
"سلیمانیه" به راه اندازد
و "باغ فین" کبیر
در گوش سرو چهارصد ساله
میان "خلوت کریم خانی"
"سیاوشان" می نوازد
قالی
تو را در آغوش گرفت
زمانی که
تیغ
بر گلو بوسه زد
و خورشید
سوار نیزه ها
اردهال را سایه انداخت
زاینده رود
شریان های شهر را
شیرین می کند
و در رفتنش
نقش جهان
رنگ می بازد
دستانت
آرزوی پروانه ای ست
که پیله اش را
در نگاهت
بافته است
پ.ن:شعر کوتاهی برای تولد خودم.. 20 سال پیش در چنین روزی در همین ساعت
دلتنگی
از سقف چکه می کند
الوارها
برای تنهایی تو
نم پس می دهند
امروز
آخرین سیب
از درخت افتاد
رفتنت
یک درخت طول کشید
خدا می داند
چند درخت
چند باغ
تاوان نبودنت را می دهد
زینب(س)
قیم بوسه جامانده ای ست
از زهرا(س)